قلهی قولی زلیخا 25 اردیبهشت 1404سلامت و ورزش, عمومی0 Comments 0 ساعت ۱۱ شب وقتی وسایل رو جمع کردیم، مسعود یه کیسهخواب بهم داد و رفتیم خوابیدیم، اولش که رفتم تو کیسه خواب حس کردم من رو گذاشتن توی قبر، واقعا عجب چیز مزخرفیه، نمیدونم شاید به خاطر همین مشکل نتونم هیچ وقت برم دماوند، آرزوی