دیروز که تصمیم گرفتیم برگردیم تهران، خواهرزاده‌ام رو هم با خودم آوردم، دکترش گفته بود باید سه ماه بعد دوباره بیاد بررسی کنیم، در کمال ناباوری، وضعیت چشم‌هاش بهتر شده بود، از خوشحالی داشتم بال در میاوردم، جالب این بود که دفعه‌ی قبلی اونقدر ناراحت

امروز خواهرم مصطفی رو آورده بود تهران تا قبل از رفتن به مدرسه چکاپ چشم‌هاش رو انجام بده، یک کار چند دقیقه‌ای حدودا سه ساعت طول کشید، تازه فهمیدیم چشم راستش مثل خود خواهرم تنبله و نمی‌بینه، اون یکی چشمش هم گویا یکی دو نمره