
آرزو
گاهی آدم آرزو میکنه زمان دیگه حرکت نکنه و همونجا سر جای خودش وایسته، ولی نمیشه، زمان به جلو حرکت میکنه و گاهی باعث میشه آدم با خاک یکسان بشه! چرا؟ چون ممکنه بزرگترین آرزوهاش رو ازش بگیره. به نظرم امروز برای آرزو این شکلی بود. اونقدر سخت و دردناک که تصورش هم برای آدم سخته. مادر آرزو چشم از این دنیا برای همیشه بست و در عالم دیگری چشم باز کرد. انشالله اونجا برای همیشه خوشحال باشه، به نظرم مادرها باید همیشه خوشحال باشند. نمیدونم باید با آرزو حرف بزنم تا حالش بهتر بشه یا باید مدتی با خودش خلوت کنه، فقط میدونم خیلی لحظات سختی رو سپری میکنه و امیدوارم خداوند بهش صبر بده و این روزهای سخت رو پشت سر بگذاره.