
غیرممکن، غیرممکنه
من این کتاب رو دوست داشتم، نمیدونم چرا اصلا این کتاب رو خریدم، احتمالا از روی جلدش یا عنوانش خریدم ولی راضی هستم. هر چند مثل تمام کتابهای این شکلی که خوندم حس میکنم زیادی آب بسته شده به کتاب. کاش به جای آب بستن نقاشی به کتاب اضافه میکردن من خیلی خوشحالتر بودم. این کتاب میخواد بگه هر کاری در عالم شدنیه به جز مرگ. پس برید انجامش بدید و بهونههای الکی نیارید، میگه لیست رویاهاتون رو بنویسید، اینجای کتاب خیلی شبیه چیزی بود که منم میخوام در کتابم بنویسم، برای همین خوندن کتاب برام جذابتر شد. کلا محتوای کتاب با ذهنیات من خیلی همخوانی داشت حالا تصمیم دارم برم بیشتر درباره شخصیت نویسنده کتاب بخونم و نوشتن کتابم رو شروع کنم. حس میکنم دچار کمالگرایی بیهودهای شدم.
قسمتی از کتاب:
«واقعا داشتم تمام زور خودم را می زدم. صبح زود به سر کار می رفتم، نقاب جدیت را به صورت می زدم و تمام تلاشم را می کردم تا بهترین دستیار معامله گری را به نمایش بگذارم که در وجودم دارم. اما هرچه تلاش می کردم، یک جای کار می لنگید و صدایی در من زمزمه می کرد: این درست نیست. این جایی نیست که باید باشی. این کاری نیست که باید بکنی.»
نویسنده: ماری فرولو