
کفبازی
امروز خیلی سرم شلوغ بود، سمت پاسداران هم جلسه داشتم، همزمان لیلی هم امروز کفبازی داشت تو شهرک غرب، دلبر تماس گرفت که لیلی خیلی دوست داره تو باهاش بری، آخر جلسه رو خیلی سریع جمع کردم و رفتم سمت لیلی، وقتی رسیدیم احساس کردم روز کسلآوری در انتظارم هست، اولش لیلی از یک سازه بادی کوچیک بالا رفت و خودش رو خیس آب کرد، بعد تفنگش رو آب کردم، خودمم یه تفنگ برداشتم، هم رو خیس کردیم، این وسط اتفاقی روی چند نفر کمی آب ریخته شد که با اخم از ما استقبال کرد، ترجیح دادیم یکم از مردم فاصله بگیریم یه وقت خیس نشوند خدای نکرده، دیگه اونقدر همدیگه رو خیس آب کردیم که شبیه موش آب کشیده شده بودیم، این وسط دلبر هم دلش خواست اونم خیس آب کردیم، در آخر پنج دقیقه یک دستگاه کفساز رو روشن کردن و یکم کف پاشیدن و بچهها بازی کردن، به نظرم خودمون توی حیاط بیشتر میتونستیم خوش بگذرونیم تا اینجا ولی خب شاید برای لیلی جذابتر بود.