
آدمها انتظار دارند، …
یک سری حرفها هست که من هنوز موفق به درک و فهم اونا نشدم، مثلا آدم نباید از کسی انتظار داشته باشه، مگه میشه! راستش درست و غلطش اصلا برام مهم نیست، مهم اینه اصلا مگه میشه آدم از کسی انتظار نداشته باشه؟ شاید مامان من بهم بگه من ازت هیچ انتظاری ندارم، ولی در واقعیت به نظرم این طوری نیست، توی ذهنش انتظار داره، شاید من به دوستم بگم ازت هیچ انتظاری ندارم ولی در واقعیت خیلی ازش انتظار دارم، اگر انتظار نداشته باشم، چه فرقی بین اون و بقیه است؟ این که من بیمنت به دوستم ببخشم، یا پدر و مادرم بیمنت به خاطر عشق و علاقهشون به من محبت کنند، ربطی به این موضوع ندارند که از من انتظار ندارند، یا اگر انتظار داشتند نشون بده اونا بیمنت محبت نکردند، این دو تا هیچ ربطی به هم ندارند به نظرم.
اصلا به نظرم همین انتظار داشتن هست که فرق بین آدمها رو برای ما مشخص میکنه، من وقتی از کسی انتظار دارم باهام طور خاصی رفتار کنه، در موقع گرفتاری کنارم باشه، وقتی نیاز به کمک دارم، بگه کی، کجا باشم؟ یعنی خیلی دوستش دارم و خیلی روی رفاقتش حساب کردم و برام آدم خاصی هست در زندگیم، ربطی به این نداره که در زندگیم چقدر کمکش کردم، یا چه کارهایی براش انجام دادم. منتهی ما دوست داریم این دو تا رو با هم قاطی کنیم تا بیمعرفت بودنمون رو پنهان کنیم. باز هم تاکید میکنم، به نظرم آدم از کسایی که دوستشون داره و با تمام وجود اونها رو از خودش میدونه، انتظار داره، انتظار بالایی هم داره و این اشتباه نیست.