
آیا من هم رویایی دارم!
یکی از عجیبترین ویژگیهای آدم به نظر من دیدن رویاست. ما رویاهامون رو در بهترین حالت ممکن در هالهای از ابهام میبینیم. حداقل من که این طوری هستم. من جزء آدمهای به شدت خیالپرداز حساب میشم. قشنگ دو تا دنیای موازی از هم دارم، دنیای واقعی و دنیای خیالی. گاهی در حال راه رفتن در دنیای واقعی هستم ولی در فضای دنیای خیالی. اوایل برای خودمم عجیب بود، احتمالا برای هر آدم دیگهای هم این موضوع عجیب میاد. چطور میشه آدم هم اینجا باشه هم نباشه. راستش دنیای واقعی حتی در بهترین حالت ممکنش هم رنجآوره به نظرم، برای همین اگر دنیای خیالی نبود که میتونستیم بهش پناه ببریم، تحمل کردن این دنیا از توان آدمیزاد خارج بود.
بچه که بودم بیشتر قبل از خواب و قبل از بیدار شدن از خواب وارد دنیای خیالیم میشدم، هنوزم همینطوری هستم. وقتی روی تخت دراز میکشیدم و چشمهام رو میبستم، انگار دنیای جدیدی پیش روم باز میشد. انگار ما باید روزی هشت ساعت را در دنیای دیگری زندگی کنیم. چه دنیای لذتبخشی، آدم اونجا گشنه نمیشه، نیاز نداره بره دستشویی، برای اینکه به سن خاصی برسه یا دانشگاه رو تموم کنه نیاز نیست سالهای زیادی را صبر کنه، در یک چشم به هم زدنی میتونه شصتسالگی خودش رو ببینه. خلاصه خیلی لذتبخشه که محدودیتهای احمقانهی دنیای واقعی رو نداریم. اونجا کسی برای ما تصمیم نمیگیره، اونجا اگر اشتباه کنیم میتونیم سریع پاکش کنیم و دوباره درستش کنیم، حتی میشه یک رویا را بارها و بارها تغییر داد، میشه آدمها رو بیشتر دوست داشت و حتی کنار آدمهایی که خیلی دوستشون داریم و در دنیای واقعی نمیتونیم کنارشون باشیم، برای همیشه زندگی کنیم.
بزرگتر که شدم فهمیدم هر وقت که دوست دارم میتونم وارد دنیای خیالیم بشم، مثلا وقتی ماشین خریدم، پشت فرمون خیلی وارد دنیای خیالیم میشدم. البته هنوزم این طوری هستم و گاهی که خیلی عمیق این کار را میکنم، در موقعیت خیلی خطرناکی قرار میگیرم. گاهی که از دست آدمها عصبانی میشم سریع وارد دنیای خیالیم میشم و باهاشون وارد مذاکره میشم، این بهم کمک میکنه وقتی از نزدیک دیدمشون با دید بازتری باهاشون مذاکره میکنم و مشکل رو حل میکنم. این موضوع باعث میشه قبل از گرفتن هر تصمیمی بیشتر صبر کنم، وارد دنیای خیالیم بشم، چند سالی زندگیم رو بزنم جلو و ببینم اگر این تصمیم را بگیرم چه اتفاقاتی ممکنه برام بیفته.
موسیقی بدون کلام برای ورود و زندگی در دنیای خیالی بینظیره، حداقل برای من که خیلی جواب میده، این طوری بیشترین زمانم رو در طول روز در دنیای خیالیم هستم، مهم نیست دارم توی خیابون راه میرم یا کتاب میخونم یا هر کار دیگهای، میتونم همزمان در دنیای خیالیم زندگی کنم. اگر موسیقی باشه سرعت ورودم خیلی بالا میره، اصلا وقتی به موسیقی گوش میدم، روحم نمیتونه دیگه این دنیا رو تحمل کنه. من در بهترین حالت رویاهام رو رنگی میبینم، ولی در هالهای از ابهام، خیلی عجیبه، انگار چشمهام یکم ضعیف شده باشن، ولی با این حال واقعا دلچسب و لذتبخشه، خوشحالم که این دنیای خیالی رو دارم، شاید مهمترین دلیلی که خیلی درگیر این دنیا نیستم همین باشه، من واقعا درگیر رشد و پیشرفت و … نیستم، من فقط دوست دارم دنیای خیالیم رو وارد دنیای واقعیم کنم، همین.