
ادی عقاب
دیروز سر کلاس زبان به قسمتی رسیدیم که یک مقاله دربارهی «Eddie the Eagle» بود، خیلی نظرم رو به خودش جلب کرد، چند تا سوال از استاد پرسیدم و بهم گفت یک فیلم از روی این داستان ساختند. همونجا اسمش رو سرچ کردم و پین کردم. رسیدم خونه پیداش کردم و شروع کردم به نگاه کردنش، فوقالعاده بود، جزء فیلمهای تاثیرگذار زندگیم شد.
یکی از قسمتهای مهم فیلم جایی بود که این دیالوگ رو رد و بدل کردند، «مهارت و استعداد کافی نیست، مهم اینه تحت هیچ شرایطی تسلیم نشی و همیشه بدونی، تنها انتخابت اینه که تمام تلاشت رو بکنی، حتی اگر نتیجهاش منجر به شکست بشه.» یک جورایی من همیشه با همین فلسفه زندگی کردم، برام مهم نیست برنده میشم یا نه، حتی مهم نیست شکست بخورم، مهم اینه انجامش بدم و اونقدر انجامش بدم که بالاخره بشه اون چیزی که به خاطرش شروع کردم. مهمترین فلسفهی زندگی من موفقیت نیست، بلکه مبارزه کردنه، لذت میبرم از مبارزه کردن با تمام دردها و رنجهایی که داره، من همیشه دنبال لحظهی افتخار خودم هستم، نه اینکه دیگران بهم افتخار کنند، خودم.