
ایران مال
امروز لیلی قرار بود بره به یک مهمونی ولی من دوست نداشتم بره، چون میخواستم با هم بریم بیرون، زمین و زمان دست به دست هم دادند و لیلی نرفت و ما با هم رفتیم ایران مال برای خرید، من ایران مال رو به خاطر معماری که داره دوست دارم، البته نه همهی بخشهاش رو ولی در کل دوستش دارم. هنوز وارد نشده بودیم که لیلی خانم گفت من ماشین میخوام، براش ماشین گرفتیم و فکر میکردیم یک ساعته کارمون تموم میشه و بر میگردیم، وقتی ماشین رو رفتیم تحویل بدیم فهمیدیم اگر ماشین رو خریده بودیم به صرفهتر بود، خلاصه شش ساعتی اونجا بودیم. قرار نبود ولی وسط راه خواهر دلبر رو دیدیم و ازش شام گرفتیم، همین فرآیندمون رو طولانی کرد، ولی اونقدر شام خوبی بود و چسبید که میارزید. تازه قبلش هم رفتیم فکرکده و بازی کردیم، محیطش رو دوست نداشتم ولی اونم جالب بود. من خیلی سخت میرم خرید، کلا از لباس خریدن زیاد خوشم نمیاد، برای همین بعد از یکسال رفتم دو دست لباس خریدم که انشالله تا یکی دو سال نیاز نباشه برم دوباره خرید، چه کاریه واقعا، یکی از فانتزیهام اینه یه برند لباس ساده بزنم و برای صد سال یک مدل لباس رو عرضه کنم.