با میترا باید دوست بشم!

دیشب به خاطر قلب درد نتونستم بخوابم، صبح یکی دو ساعت خوابیدم و بعد از بیدار شدن، چند تا کار رو انجام دادم و رفتم بیمارستان نیکان غرب، خیلی ازش خوشم اومده، شبیه بیمارستان نیست، بیشتر هتله. رفتم گفتم نمی‌دونم چی شده، علائم رو توضیح دادم و گفت برو نوار قلب بده، بعد هم پزشک قلب، موقع نوار قلب کلی داستان جالب پیش اومد که باعث شد با پرستار بخندیم، بعدش اومدم پیش دکتر، خدا رو شکر آدم صبور و به شدت خوش برخوردی بود، بعضی از دکترها فکر می‌کنن از دماغ فیل افتادن پایین، خیلی خوب به حرف‌هام گوش داد، خیلی خوب تشخیص داد و خیلی خوب به نظرم دارو داد، گفت دریچه‌ی میترای قلبم دچار افتادگیه و در استرس و اضطراب دهنم رو سرویس می‌کنه. بعدش خوشحال اومدم برای خودم کیک و آب پرتغال خریدم تو یکی از کافه‌های شیک بیمارستان و از اینکه هنوز زنده‌ام لذت بردم.

نوشتن یک دیدگاه