بریم املت بزنیم؟

امروز صبح از خواب بیدار شدم، دیدم دلبر میگه حال صبحانه درست کردن نداره، بهش گفتم پاشو بریم یه دوری بیرون بزنیم. این شد که رفتیم املت شاپوری زدیم، واقعا فکر نمی‌کردم یک روزی املت هم یک غذای اشرافی حساب بشه، فکر کنید، ترکیب تخم‌مرغ، گوجه، لوبیا و پیازداغ از کوبیده و جوجه گرون‌تر بشه. البته من دوست دارم هر از چند گاهی چنین تجربه‌ای داشته باشم ارزشش رو داره ولی واقعا املت هم یک کالای لوکس بشه دیگه اوضاع خیلی خراب میشه به نظرم. موضوع سر متریال نیست به نظرم، موضوع کرایه و حقوق پرسنل هست که باعث میشه اینقدر یک املت گرون در بیاد، خلاصه از املت بیایم بیرون، خوش گذشت. کلی حرف زدیم، مسخره‌بازی در آوردیم و برگشتیم خونه، کلا آخر هفته رو خونه بودم، یا فیلم دیدم، یا خوردم، کار دیگه‌ای این وسط نکردم، یکم هم وسطش دچار اضطراب شدم. گاهی وقتی دلبر درباره‌ی موضوعی هم حرف می‌زنه چون نمی‌دونم درباره‌ی اون موضوع چطوری می‌تونم کمکش کنم موضوع نصفه رها میشه، چون تجربه‌ی این سال‌ها نشون داده اصولا راهکارهای من روش اثر مثبت نداره و باید خودش تصمیم بگیره.

نوشتن یک دیدگاه