
دیدن دوبارهی غریبهای در موزه
چند سال پیش با آرین رفته بودم موزهی هنرهای معاصر، اونجا یکی رو بارها و بارها دیدم، در ذهنم موند، چند وقت بعد با یکی آشنا شدم و دورادور با هم گپ میزدیم، بعد از مدتی تصمیم گرفتیم با هم قهوه بخوریم، اولین برخورد ما اینطوری بود که من شما رو در موزه ندیدم؟ این شد که غریبهای در موزه ساخته شد. به دلایل مختلف فرصت دیدار مجدد پیش نیومد، تا اینکه سر کلاس زبان دوستی داشت درباره بهترین دوستش حرف میزد و برای من ویژگیهاش با غریبهای در موزه میخوند، ازش پرسیدم اسم دوستت چیه! دقیقا همنام هم بود، این شد که دوباره با غریبهای در موزه قرار گذاشتم و هم رو دیدیم و خندیدیم به این که چقدر این دنیا جای کوچیکی هست.