چند سال پیش با آرین رفته بودم موزه‌ی هنرهای معاصر، اونجا یکی رو بارها و بارها دیدم، در ذهنم موند، چند وقت بعد با یکی آشنا شدم و دورادور با هم گپ می‌زدیم، بعد از مدتی تصمیم گرفتیم با هم قهوه بخوریم، اولین برخورد ما

امروز تولد آرین بود و من نمی‌دونستم، حوصله‌ی خودمم نداشتم حتی، برای همین بعد از کار به آرین زنگ زدم که حوصله داری بریم قدم بزنیم؟ گفت آره، چرا که نه! رفتیم بیرون و کلی قدم زدیم و برگشتیم، وقتی رسیدیم دیدم دوستاش اومدن و

از آخرین باری که با علی نشستیم و درباره‌ی خودمون حرف زدیم خیلی وقت بود که می‌گذشت. من داشتم درباره‌ی چیزهایی که این روزها در مغزم می‌گذشت باهاش حرف می‌زدم و اونم درباره‌ی کارهایی که دوست داشته بکنه ولی خب در مسیر دیگه‌ای قرار گرفته

چند سال پیش با فرداد آشنا شدم، تو کار محتوا بود، نمی‌دونم چطوری میشه که یکی اینقدر عاشق محتوا میشه، یکبار با هم قرار گذاشتیم و کلی با هم گپ زدیم. چند وقت بعد دوباره با هم گپ زدیم و چند وقت بعدش دوباره با

قبلا فکر می‌کردم تهران خیلی شهر بزرگیه، آدم‌ها توش گم هستند، بعدا فهمیدم نه تنها تهران، بلکه دنیا کلا جای کوچیکیه، یک کلاس زبان رفتم، هر چی آشنا در شهر بود دیدم. از مانی که چند سال پیش همسایه‌مون بود و عاشق فولکس واگنم شده

این روزها خیلی سخت از خونه بیرون میرم، به جز کارهایی که مجبورم انجام‌شون بدم دیگه کار خاصی نمی‌کنم، یعنی حال و حوصله‌ای نمونده برام. ولی خب امیرعباس شرایط متفاوتی نسبت به بقیه‌ برام داره، وقتی میگه بریم بیرون ناهار بخوریم، نمی‌تونم رد کنم. گاهی

گاهی اونقدر از زندگی سیر و خسته میشم که دیگه توانی برای ادامه دادن ندارم، در چنین زمان‌هایی می‌شینم یه گوشه، گوشیم رو برمی‌دارم، شماره‌های توی گوشی رو بالا و پایین می‌کنم تا به یک اسم برسم که بتونم باهاش چند کلامی حرف بزنم، گاهی

بچه که بودم عاشق کارتون گربه سگ بودم، همیشه دوست داشتم یک دوست اینطوری داشته باشم که نتونیم هیچ وقت از هم جدا بشیم. از جدا شدن متنفرم، برام خیلی دردآور و سخته. وقتی شونزده، هفده سالم شد، در پژوهشسرای دانش‌آموزی یک دوست اینطوری پیدا

امروز می‌خوام برای خودم یک داستان واقعی از زندگی خودم تعریف کنم، طوریکه بعدها برگردم و دوباره بخونمش و یادم بیفته که چه دوست‌های عزیزتر از جانی داشتم، چند سال پیش با دوستی درباره‌ی یک همکاری حرف زدیم، قرار شد اول برای من کار الف

چند روز پیش یکی از دوستانم که الان در ایتالیا مشغول درس خوندن هست برام یه نسخه فرستاد که اینجا نمی‌تونه داروهاش رو تهیه کنه، ازش پرسیدم داروهای چی رو نمی‌تونی اونجا تهیه کنی؟ گفت ADHD، از بچگی از اسمش خوشم میومد ولی چون از