
روشنفکران و جامعه
تصویری که از روشنفکر تو ذهنمه، آدمی هست که کتوشلوار با کراوات میپوشه با کفش سیاه براق و میره میشینه گوشهی کافه سیگار میکشه و کتاب میخونه. هر از چند گاهی هم با چند نفر وارد کافه میشوند و با هم بحثهای بیسر و تهی میکنند که کسی به جز خودشون سر در نمیاره، گاهی هم در بلاگشون مطلبی منتشر میکنند و آینده را پیشبینی میکنند یا حتی به نظرم پیشبینیها و تحلیلهای احمقانه، ولی خب جامعه با این قبیل آدمها اوکی هست و حتی ارزش و احترام خاصی هم براشون قائل هست، شاید منم بدم نمیومد اگر روشنفکر میشدم و تحلیلهای دیمی میکردم و کسی هم بازخواستم نمیکرد که این تحلیلی کردم بر چه مبنایی بوده؟ یا حتی بعدش اگر با واقعیت جور هم در نمیومد کسی سراغم نمیومد که بگه داداش اشتباه گفتی. خلاصه اگر روشنفکر بودن شغل است که خیلی شغل جالب و بیخودیه. من حتی بعد از گوش کردن این پادکست هم نفهمیدم کاربردش برای جامعه دقیقا چیه، همیشه حسم این بود که آدم باید در جامعه مولد باشه، دقیقا این نظر رو دربارهی سیاست و سیاستمداران هم دارم و حس میکنم اگر نباشند دنیای قشنگتری خواهیم داشت. ولی خب مجبوریم تحملشون کنیم.