
سینما به روایت اسلاوی ژیژک
به خاطر علاقهی زیادم به سینما این کتاب رو خریدم و خیلی وقت بود که توی کیفم بود، بعد از خوندن این کتاب عاشقش شدم، چون منم دوست داشتم چنین کتابی رو بنویسم، وقتی یکی ایدهای که تو ذهنم هست رو قبلا اجرا کرده واقعا خوشحال میشم و انگیزهی بیشتری پیدا میکنم ایدهی خودم رو اجرایی کنم. بعد از خوندن این کتاب حس کردم بعضی از فیلمها رو دوباره از اول از یک زاویهی دیگه دیدم و این ویژگی کتاب رو خیلی دوست داشتم. میدونید نقد فیلم نبود، روایتی جذاب از فیلمها بود.
گزیدهای از کتاب:
در صحنهای قهرمان و راهنمای او روبهروی هم نشستهاند. راهنما با باز کردن هر دست و نشان دادن قرصی رنگی میگوید: ” این آخرین شانس توست. بعد از این، بازگشتی درکار نیست. اگر قرص آبیرنگ رو برداری داستان تمام میشه. تو رختخوابت از خواب بلند میشی و هرچی رو که خواستی باور میکنی. اگر قرص قرمز رو برداری، تو سرزمین عجایب میمونی و من به تو نشون میدم حفرهٔ خرگوش تا چه عمقی پایین میره.” اما انتخاب میان قرص آبی و قرمز درواقع انتخاب میان پندار و واقعیت نیست. البته ماتریکس، دستگاهی برای داستانهای ساختگی است اما این داستانهای ساختگیاند که ساختار واقعیت ما را تشکیل میدهند. اگر از واقعیتمان داستانهای ساختگی نمادینی بیرون بکشیم که آن را ساماندهی میکنند، خود واقعیت ازدستمیرود.
اسلاوی ژیژک
مشخصات کتاب:
حجم: ۱۱۸ صفحه | قطع: جیبی | ناشر: نشر روزبهان | مترجم: سعید نوری | چاپ: دوم