
مراسم افطاری خانواده
فکر میکنم اوایل اسفند مامان ازم پرسید برنامهات برای هفتهی آخر اسفند چیه؟ منم گفتم نمیدونم، خیلی سریع گفت من کاری به بقیه کارهات ندارم، شنبه خونه باش مراسم افطاری داریم. من از برنامههایی که دیگران برام مشخص میکنن و مربوط به هفتههای آینده هستن و میتونه روی تصمیماتم تاثیر بگذاره خوشم نمیاد ولی واقعا تمام تلاشم رو میکنم که باشم. به نظرم ما خیلی تلاش میکنیم در فرآیندهای خانوادگی مشارکت کنیم، هرچند شاید اگر کمک نکنیم کارها بهتر پیش میره ولی تلاش خودمون رو میکنیم. روز مهمونی سایر اعضای مهم خانواده یکی سر افطار میاد و بعد از افطار میره، یکی هم نیم ساعت آخر میاد عرض ادبی میکنه و میره. اینجا برام سوال پیش میاد که این چه مهمونی هست که اعضای مهمش میتونن اینطوری شرکت کنن ولی من با تاکید خیلی زیاد باید باشم.
این صرفا به عنوان سوال برام ایجاد میشه، چون واقعا از مهمونی و فرآیند مهمونی خوشم میاد. با آدمهایی که سالی یکبار میبینم گپ میزنم، زندگیشون رو طی این یکسال بررسی میکنم. از فراز و فرودها و تصمیماتشون آگاه میشم، هیچی نداشته باشه باعث میشه زندگی رو با بینش جالبتری پیش ببرم. ولی خب انتظارهای عجیبی در ذهنم شکل میگیره به خصوص که مدام در برنامههای مختلف خانوادگی این فرآیند تکرار هم میشه.