فکر می‌کنم زیاد کتاب خوندی!

طی یک سال گذشته ما چندین بار درگیر موتورخانه ساختمون بودیم ولی همسایه‌ها از انجام کار درست به دلایل مختلف فرار می‌کردند تا همین چند روز پیش که دیگه کلا ترکید. آب گرم و گرمایش ساختمان کلا رفت روی هوا. جلسه‌ فوری برای رفع مشکل تشکیل شد، هزینه تعویض محاسبه شد و قرار شد هر واحد ۸ میلیون تومان علی‌الحساب پرداخت کنه، همه پرداخت کردند به جز دو واحد، یک واحد که می‌گفت تا فلان واحد پرداخت نکنه من پرداخت نمی‌کنم، یک واحد هم گفت من بر اساس متراژ پرداخت می‌کنم. من مشکلم فعلا با هیچ کدوم نبود، اولی به نظرم حق داشت، چون واحد دوم سال گذشته هم وقتی همه ما ۳ میلیون برای بهسازی ساختمان هزینه کردیم گفت من حال نمی‌کنم پرداخت کنم و نکرد. ایراد از ما هم بود ازش شکایت نکردیم. اینبار هم مدام می‌گفت کتاب قانون ساختمان‌ها را بخونید. جالب اینه گویا این آدم مذهبی هم هست، چون کل اهالی بهش تیکه می‌نداختن که این مسلمونی نیست و … طرف هم اونقدر به نظرم بی‌ریشه بود که اصلا بهش برنمی‌خورد، یکبار در گروه گفت لطفا یکم مطالعه کنید، اونجا بهش گفتم «فکر کنم زیاد کتاب خوندی!»، من به عنوان کسی که به نظر خودم کتاب کم نمی‌خونم، انتظارم از شعور یک آدم کتابخون خیلی بیشتر از این حرف‌هاست، آدم کتابخون برای زندگی و آرامش زندگی بقیه ارزش قائل هست، کاری نمی‌کنه زرنگ‌ بودن خودش رو ثابت کنه، بیش از همه چیز روی انسانیت خودش کار می‌کنه و اصلا برای ارتقا فهم و شعورش کتاب می‌خونه، ولی امروز فهمیدم بعضی‌ها با کتابخوندن می‌تونن بی‌شعورتر هم بشوند.

نوشتن یک دیدگاه