هنر همه‌فن حریف‌شدن در احساسات

این کتاب رو به پیشنهاد یکی از دوستانم خوندم. کتاب خیلی خوبی بود ولی خب بیشتر به درد مدیران مدرسه و معلم‌ها می‌خورد. منظورم اینه کتاب به این خوبی رو می‌تونست عمومی‌تر بنویسه، ولی خیلی با نظرات کتاب موافق بودم، حتی جالب اینه امروز که داشتم آخرای کتاب رو می‌خوندم دو تا اتفاق عجیب افتاد، سعی کردم طبق کتاب رفتار کنم و نتیجه واقعا فوق‌العاده بود. اگر مثل همیشه رفتار می‌کردم شاید اوضاع خراب می‌شد. عصر دوستی پیام داده بود بابت کاری که مدت‌هاست قرار بود انجام بدیم و طلبکار بود چرا من پیگیر نیستم، منم گفتم آخرین بار قرار بود تو پیگیری کنی! بهم گفت آلزایمر ندارم، تو قرار بود چیزهایی بفرستی، دیگه جواب ندادم، رفتم چند تا کار دیگه کردم، بعد یادم افتاد باید جواب پیامک دوستم رو بدم، بی‌خیال شدم و بهش زنگ زدم، قبل از هر چیز گفت می‌دونم الان احتمالا از دستم عصبانی هستی ولی واقعا منظوری نداشتم، خندیدم و گفتم راستش ناراحت نیستم چون نمی‌دونم در چه موقعیتی بودی، ولی من تمام اطلاعاتی که می‌خواستی رو قبلا فرستاده بودم، می‌تونی دوباره چک کنی اگر مشکلی بود باهام تماس بگیری تا با هم کار رو پیگیری کنیم. خیلی حس خوبی داشتم بعدش می‌دونم اگر با عصبانیت همون موقع جواب داده بودم تا دو روز خودم حالم بد بود و بهش فکر می‌کردم.

قسمتی از کتاب:

تابه‌حال شده است به حرف دل‌تان گوش کنید و تصمیم بدی بگیرید؟ و وقتی اوضاع بد از آب درآمد به پیشانی‌تان بزنید و با خود بگویید: «چه‌کار احمقانه‌ای بود! چی داشتی با خودت فکر می‌کردی؟» شاید در یک لحظه، لغزش فکری داشتید یا استدلال‌تان ضعیف بود. وقتی به گذشته نگاه می‌کنید، چیزی را که از قلم انداختید واضح می‌بینید. فقط باید امیدوار باشید که برای‌تان تجربه شده باشد. آرزوی معقولانه‌ای است؛ اما درسی که گرفتید چه بود؟ ما بر این باوریم که توانایی استدلال و تفکر منطقی‌مان برترین قدرت ذهنی‌مان، حتی برتر از جنبه‌ی عاطفی سرکش‌مان، است. این چیزی نیست جز ترفندی که مغزمان به ما می‌زند، چون در اصل احساسات ما تأثیرات عظیمی بر عملکرد ذهن ما می‌گذارند که اغلب ناخودآگاه هستند. این حقیقت به‌خصوص در فرایند تصمیم‌گیری خیلی واضح‌تر است.

مثال‌های بارزی وجود دارد از اوقاتی که احساسات به‌تنهایی تعیین‌کننده‌ی اعمال‌مان هستند. اگر ترس از پرواز داشته باشیم، با وجود پرخطر بودن، با ماشین تا مقصدمان رانندگی می‌کنیم. گاهی تحت‌تأثیر شور و اشتیاق و هواوهوس، ممکن است قید مراقبت و پیشگیری از بیماری‌های مقاربتی یا بارداری ناخواسته را بزنیم.

اما تأثیر احساسات فرای این‌ها است. اکثر تصمیمات تلاش‌هایی برای پیش‌بینی پیشامدهای آینده هستند: ما بایستی این خانه را بخریم. من نمی‌خواهم این شغل را قبول کنم. پاستا انتخاب بی‌نظیری است. در هر مورد، ما تمام گزینه‌ها را در نظر می‌گیریم و دست آخر گزینه‌ای را انتخاب می‌کنیم که به‌احتمال‌زیاد پیشامد دلخواه ما را در پی دارد؛ حداقل به لحاظ تئوری.

در حقیقت احساسات، تا حد زیادی، تعیین‌کننده‌ی اعمال‌مان هستند. اگر حس مثبتی داشته باشیم، مثلاً اعتمادبه‌نفس، خوش‌بینی و خرسندی، درمورد کاری که بایستی انجام دهیم به یک نتیجه می‌رسیم و اگر حس منفی داشته باشیم، مثلاً اضطراب، خشم یا ناراحتی، تصمیم‌مان ممکن است کاملاً فرق کند؛ هرچند که با همان مجموعه حقایق سروکار داشته باشیم.

 

مارک براکت

دکتر مارک براکت از بنیان‌گذاران اصلی مرکز هوش هیجانی بیل است. او همچنین استاد مرکز مطالعات کودک این دانشگاه است که بیش از 125 مقاله در رابطه با نقش هوش هیجانی در یادگیری، روابط، سلامتی، تصمیم‌گیری، خلاقیت و عملکرد تألیف کرده است. شرکت‌هایی همچون گوگل، مایکروسافت و فیس‌بوک با مشاوره‌گرفتن از او اصول هوش هیجانی را در آموزش کارکنان خود گنجانده‌اند.

 

مشخصات کتاب:

حجم: ۳۰۸ صفحه  |  قطع: رقعی  |  ناشر: میلکان |  مترجم: نهال سهیلی‌فر  |  چاپ: نوزدهم

نوشتن یک دیدگاه