
هنوز هم یادمه، …
بعد از این همه سال، هنوز هم یادمه. گاهی بعضی از آدمها رو یک طور دیگهای دوست داریم. طوری که شاید خودشون هم ندونند چطوری! یا تصوری ازش داشته باشند! یا حتی حسی نسبت بهش! فقط خودمون میتونیم حسش کنیم و درکش کنیم. گاهی با یادآوری اون حس به وجد میآیم، گاهی هم با سر به عمق تاریکی و غم سفر میکنیم. کلا آدمیزاد موجود عجیبیه به نظرم. هر سال هم یاد دیالوگ دوست صمیمی شهریار میافتم که میگفت، شهریار، من هنوز بعد از این همه سال نمیدونم دوستت دارم یا ازت بدم میاد. من خودم حس میکنم که این خودش نوعی دوست داشتنه زیاد نسبت به کسی یا چیزیه، وقتی نمیدونیم دوستش داریم یا نداریم، میخواهیم داشته باشیم اون رو یا نداشته باشیم. میخواهیم چون دوستش داریم، نمیخواهیم چون میترسیم از دستش بدیم و بیشتر درد بکشیم. ذهن آدمی خیلی جای عجیب و جذابیه.