
کنیا
امروز ساعت ۷ صبح جلوی گیت قرار گذاشته بودیم. واقعا سرشار از اضطراب بودم، چون قرار بود یک پرواز ۵ ساعته رو تجربه کنم. وقتی سوار هواپیما شدم، نفهمیدم چطوری ۵ ساعت گذشت، فکر کنم اونقدر سوار هواپیماهای قدیمی شده بودم که فکر نمیکردم پرواز میتونه لذتبخش هم باشه. بگذریم، وقتی رسیدیم فرودگاه نایروبی، میتونستم تیک یکی از رویاهام رو برم بزنم، سفر به آفریقا، جالبه بدونید دیدن هیچ جایی برای من به اندازه آفریقا جذاب و هیجانانگیز نبود که بخوام براش تلاش کنم. بعد از رسیدن کِلِور از دوستان علی اومد دنبالمون و رفتیم به مرکز خرید در مرکز شهر، در راه شهر برام واقعا جذاب و عجیب بود. چون ماشینها شبیه انگلیس حرکت میکردند یعنی برعکس ما، کلی آدم هم در راه پیادهروی بودن، اتوبوسهاشون واقعا جالب بود، هر کدوم یک رنگی بود. بعد از خرید سیمکارت و خوردن ناهار، رفتیم هتل وسایل رو گذاشتیم و دوباره برگشیم تا خیابونهای اطراف هتل رو متر کنیم. شب عجیبی بود، شبهای نایروبی برام یکم ترسناک بود، شاید چون بار اولم بود این طوری به نظر میرسید.