
گزارش هفتهی دوازدهم از چالش دوازده
اینم از آخرین هفتهی تابستان ۱۴۰۴، باورنکردنی بود، ماه آخر رو اصلا نفهمیدم چطوری گذشت، شروعش هم که با جنگ بود، سرشار از ترس، اضطراب و با ناامیدی و ابهام تمام شد. خیلی تلاش کردم برای چالش دوازده، فکر میکنم ۵۰ درصد عمل به برنامه داشتم. خدایی با این حجم از اتفاقاتی که تابستان افتادم هنر کردم. به نظرم مرداد رو خیلی خوب مدیریت کردم وگرنه الان صفر درصد عمل به برنامه داشتم، ترم قبل دانشگاه ۱۲ واحد پاس کردم، با برداشتن ترم تابستانی و پاس کردن ۵ واحد دیگه رسما ترم پاییز آخرین ترم دانشگاه هست اگر بتونم با موفقیت تمومش کنم، سه تا کتاب خوندم، البته در اصل شش تا کتاب خوندم تا کمکاری بهار هم جبران کرده باشم. دوازده تا فیلم خوب دیدم، هر روز تو بلاگم نوشتم، زبان خوندم، سریال خانهی پوشالی رو یک فصل و چند قسمت دیدم. کانگونیو رو آوردیم بالا، چند تا محصول دیزاین شده طراحی و ساختم. یک سفر کوچولو داشتم، خونهی لیلی رو قابل استفاده کردم با طراحی و ساختن کابینتهای آشپزخونه، امسال واقعا سرمایهگذاری سنگینی روی خونهی لیلی کردم، به نظرم اصل هزینهی خونه در آشپزخانه انجام میشه، کمرم قشنگ شکست و تا سال دیگه درگیر پرداخت بدهیهای آشپزخونه هستم احتمالا. از کار قبلی اومدم بیرون و کلی پروسهی پیدا کردن کار جدید رو طی کردم تا اینکه اولین روز پاییز کار داشتم، حداقل میشه امید داشت پاییز بهار و تابستان رو کلی جبران کنم یا حداقل خود پاییز رو بهتر پیش ببرم. بریم ببینیم خدا برای پاییز چه برنامهای برامون داره!