
گزارش هفتهی سوم از چالش دوازده
این هفته با وجود تمام خستگیهایی که داشتم خیلی خوب بود. موفق شدم تمام کارهای عقبافتاده از هفتهی اول و دوم رو تمام کنم، البته موفق نشدم هفتهی سوم رو کامل کنم، البته چیزی هم ازش نمونده بود ولی واقعا خسته بودم، به تمام معنی کلمه ذهنم پر از درد بود. این هفته یک پروندهی نیمه باز مهم هم بستم، خودم فکر میکردم این کار حداقل هشت هفته زمان ببره، ولی انجامش دادم، خیلی سخت بود و خیلی ازم انرژی گرفت ولی تمرکز کردم و انجامش دادم و به تمام معنی کلمه لذت بخش بود، انگار ماریو بازی میکردم و رسیدم به قول مرحلهی اول، احتمالا دو هفتهی دیگه باید با غول مرحلهی اول دستوپنجه نرم کنم و امیدوارم پیروز ازش عبور کنم.
یکی از دلایلی که این هفته خیلی اذیت شدم درگیر بودن ذهنم با گذشته بود، انگار ذهنم قصد نداره بخشی از زندگیم رو رها کنه، مدام دنبال چیزی میگرده، ایکاش در آینده دنبالش میگشت، نمیدونم چرا در گذشته دنبالش میگرده، قبلا وقتی ذهنم اینطوری درگیر گذشته میشد حداقل یک هفته و حداکثر یک ماه درگیر بودم و زمینگیر میشدم ولی خوشحالم این روزها کنترلم روی این قسمت خیلی بیشتر شده و بعد از یکی دو روز بلند میشم از روی زمین، درسته که طول میکشه به حالت قبل برگردم، ولی همین که بلند میشم خیلی خوبه، بهم انگیزه میده برای ادامه دادن و در حال حاضر این فوقالعاده است.
این هفته کار فیلم و زینک کتابهای جدید رو تموم کردم، امیدوارم مشکلی پیش نیاد، بستهبندی هم به جاهای خوبی رسیدم ولی هنوز به دلم ننشسته، فکر میکنم باید بیشتر روش وقت بگذارم، در کل تا امروز موفق شدم ۹۰درصد از کارهایی که قرار بوده طی این سه هفته انجام بدم رو انجام دادم، در کل ۲۲درصد از برنامههای چالش رو با موفقیت انجام دادم، تا اینجای کار واقعا عالی به نظر میرسه، هر چند از نظر روحی چیزی که باید باشم نیستم. نمیتونم بگم امیدوارم در هفتههای آینده بهتر بشم، چون فعلا هیچ تصمیمی برای بهبود وضعیت روحیم ندارم ولی به نظرم همیشه باید امیدوار بود، آینده قابل پیشبینی نیست، شاید اتفاقات هیجانانگیز زیادی افتاد.