
گزارش هفتهی نهم از چالش دوازده
این هفته کلاس مهمی داشتم، روزی شش ساعت سر کلاس بودم، حتی پنجشنبه و جمعه ولی خیلی خوش گذشت و کلی یاد گرفتم و یک قدم نزدیکتر شدم به یکی از بزرگترین آرزوهام، کارها را هم تا حد خوبی پیش بردم، درگیر تغییرات اساسی در شرکتها بودیم. یکم درگیری شدیدم با افسردگی و نبود فضای مناسبی برای کارکردنم، راندمانم رو به طرز باورنکردنی کاهش داده، ولی با این حال همین که شکست رو قبول نکردم و در حال تلاش هستم خیلی خوبه به نظرم. با وجودیکه در حال جبران هستم ولی همچنان کلی عقب هستم، ولی کارهایی که فکرش رو نمیکردم موفق بشم انجامشون بدم رو انجام دادم و این خیلی هیجانانگیز هست برای من، از طرفی هم مشکلی برای خانواده به وجود اومده که باید همه در کنار هم حلش کنیم، این موضوع هم در برنامهریزیهام تاثیر گذاشته، مجبورم بخشی از کارهای بابا رو هم انجام بدم، البته کار سخت و عجیبی نیست، ولی چون بهش فکر نکرده بودم و بهش زمان اختصاص نداده بودم، یکم برنامههام رو دچار پیچیدگی کرد. در کل هفتهی خوبی بود. امیدوارم هفتهی دیگه نتیجهی خوبی بگیرم و برم مرحلهی بعدی.