
گزارش هفتهی چهارم از چالش دوازده
گزارش این هفته رو دارم پنجم بهمن مینویسم، ببینید چقدر حالم بد بوده که حتی نمیتونستم چهار خط مطلب بنویسم، پیش میاد در زندگی، باید باهاش ساخت، هنوزم نمیدونم دقیقا چه تصمیمی دارم، بگذریم، میخواستم این هفته رو کلا مرخصی بگیرم، بعد دیدم حیفه، بهتره شکست رو بپذیرم و برای جبرانش تلاش کنم، راستش با وجودیکه فکر میکنم خیلی فاجعه بودم، اونقدر هم بد نبودم، مثلا چند روز سفارشات کانگونیو رو آماده کردم و ارسال کردم، دو تا فیلم سینمایی جالب دیدم، بعد از چند ماه رفتم به پدر و مادرم سر زدم، خواهرم رو دیدم، خواهرزادهام رو دیدم، یکی از دوستان قدیمیام رو دیدم، کلی باهاشون گپ زدم، صبحونه، ناهار و شام باهاشون خوردم، خاطرات کودکیام رو مرور کردم، اینا خودش خیلیه، حتی بعضیهاشون در راستای برنامههای چالش دوازده هم بوده.
میدونید، ما همیشه انتظارات عجیبی از خودمون داریم، بد نیست، ولی خوب هم نیست، جدیدا به خودم این اجازه رو میدم که برای هر چیزی که احساس میکنم شکست به حساب میاد یا باعث ناراحتیم میشه تا دلم میخواد سوگواری کنم، البته تا جایی که به خودم آسیب نزنم، این بار یکم خیلی طولانی شد. از اونجایی که بعد از چند هفته دارم این گزارش رو مینویسم، میدونم که هفتهی بعد هم به اندازهی همین هفته فاجعه بودم، ولی گذشته دیگه، باید باهاش کنار بیام و ادامه بدم.