گپی با مصطفی و علی

دوست داشتم حتما درباره‌ی دیدار امروز بنویسم، نمی‌خوام توضیح زیادی درباره‌ی این دیدار بدم، شاید در آینده درباره‌اش نوشتم، ولی احساس خیلی خوبی بهش داشتم، شاید قرار بود یک ساعت گپ بزنیم ولی ساعت‌ها طول کشید، یادم نیست چقدر، شاید چهار یا حتی پنج ساعت. داشتیم درباره‌ی رویاهامون حرف می‌زدیم. بهترین لحظات زندگی من زمانی هست که دارم به رویاهام فکر می‌کنم، یا درباره‌شون حرف می‌زنم یا انجامشون میدم. نمی‌دونم در آینده چه اتفاقاتی خواهد افتاد، آیا رویای مشترکی برای انجام داریم، که به نظر داشتیم. سوال بعدی اینجاست آیا می‌توانیم همدیگر را برای تحقق رویاهای مشترک تحمل کنیم؟ منم جوابش رو نمی‌دونم، شاید باید بیشتر گپ بزنیم، شاید حتی باید چند قدمی با هم برداریم، هر چه که هست، احساس خوشایند امروز رو خیلی دوست داشتم.

نوشتن یک دیدگاه