دوستم داره یا نه!
گاهی در رابطه خودم با خدا میمونم و این سوال برام پیش میاد که خدا دوستم داره یک سری اتفاقات برام میفته یا دوستم نداره! گاهی نگاه میکنم به اطرافم میبینم آدمهایی که رسما هر کاری دوست دارن میکنن و شاد و خندون به زندگی
گاهی در رابطه خودم با خدا میمونم و این سوال برام پیش میاد که خدا دوستم داره یک سری اتفاقات برام میفته یا دوستم نداره! گاهی نگاه میکنم به اطرافم میبینم آدمهایی که رسما هر کاری دوست دارن میکنن و شاد و خندون به زندگی
باورم نمیشه چنین دورهای پیدا کردم. خیلی وقت بود گرفته بودمش ولی شروع نکرده بودم، چون میدونستم نیاز به تمرین داره و طولانی هم بود، چیزهای جالب زیادی یاد گرفتم. از اصلاح رنگ بگیر تا نمایش چند تصویر همزمان و بالابردن کیفیت صدا، دورهی خیلی
این فیلم رو یکی از همکارانم بهم پیشنهاد داد و گفت با لیلی بشینم و ببینم. دیشب نشستم به دیدن فیلم و لیلی خودش اومد کنارم و چون فیلم رو به زبان اصلی میدیدم باید برای لیلی هم ترجمه میکردم و اون میخندید. فیلم جالبی
بالاخره این مدرک رو کامل کردم، به نظرم بهترین دورهای بود که میتونستم پیدا کنم و برم و چیزهای خیلی خوبی یاد گرفتم، برای من خیلی مهم بود بتونم عملی از چیزهایی که یاد میگیرم استفاده کنم، برای همین رفتم و در یک استارتاپ به
امروز «گزارش چالش دوازده برای تابستان ۱۴۰۲» رو اینجا نوشتم. از بهار به مراتب بهتر بودم ولی خب درصد عمل به برنامهام ۷۶درصد بود، هر چند اگر میخواستم خودم خارج از برنامههای چالش دوازده به خودم درصد بدم قطعا ۱۲۰ درصد میدادم (لبخند)، چون کارهای
اینم از آخرین و پر چالشترین دورهی مدرک حرفهای مدیریت محصول دانشگاه البرتا، کل دوره انجام یک پروژهی فرضی بود که در قسمتهای مختلف سناریوهای مختلف بررسی میشد و طبق اون باید کارهای مختلفی انجام میدادیم، نزدیک به هفده تا تکلیف فقط ارسال کردیم به
فضای کارمندی برام فضای عجیب و جالبیه، به نظرم برای فرار از افسردگی خیلی گزینهی خوبی بود، امروز روز برنامهنویس بود، بعد از جلسه اسپیرینت بچهها دور هم جمع شدیم، ناهار پیتزا و یک عالمه سیبزمینی خوردیم، بعدش پانتومیم بازی کردیم و اول شدیم، با
یک مثل قدیمی هست که میگه چیزی که نشه اندازهای گیریش کرد نمیشه مدیریتش کرد. اگر قراره فرآیند بهبود نرمافزار، تولید محصول، حتی به نظر من زندگی شخصی رو مدیریت کرد باید چیزهایی برای اندازهگیری براش گذاشت. در این دوره بیشتر دربارهی بررسیها و معیارهایی
امروز دلبر با دوستانش قرار صبحونه داشتن و منم باید از لیلی مراقبت میکردم، زد به سرم، دست لیلی رو گرفتم و با هم رفتیم دریاچه تا صبحونه بخوریم، اولش قرار بود براش دوربین پلوراید براش بخرم، رفتیم ولی رنگ صورتی که میخواست رو نداشت،
خودم رو انداختم وسط مدیریت محصول، رفتم در یک شرکتی برای مدتی مشغول کار شدم به عنوان مدیرمحصول تا فقط تئوری یاد نگیرم، اونجا برنامهریزیها و مدیریت کارها به روش اسکرام پیش میره، چیزهای خیلی خوبی یاد گرفتم، رسما هر چیزی در دورهها یاد میگیرم