
گزارش هفتهی دوم از چالش دوازده
هفتهی خوبی بود، نسبت به همهی هفتههای دوم فروردینی که تا حالا داشتم و به یادشون میارم. چون کلی از برنامههای عقب افتادهی هفتهی اول رو جبران کردم و اجازه ندادم هفتهی ریکاوریم در شروع برنامه از بین بره. جالب اینه اومدیم اراک و در کنار کلی عید و بازدید و مهمونی کلی کار کردم، کلی یادگرفتم. دو تا کتاب خیلی خوب خوندم، تاثیر خیلی خوبی در جریان مسیری که قراره در سال جدید طی کنم داشت. دو تا فیلم خوب دیدم، که واقعا برام جذاب بودن، بالای سه ساعت زبان خوندم، راضیم از خودم هر چند خیلی سخت بود. خیلی از اقوام رو سالها بود که ندیده بودم و از دیدنشون واقعا خوشحال شدم، البته فقط درجه یکها رو رفتم و دیدم، یعنی اینم نمیخواستم، اولی رو گول خوردم و رفتم، بقیه رو اومدم نرم بهم میگفتن اینجا رفتی بقیه بفهمن ناراحت میشن، جالب این بود هر جایی میرفتیم خبر اومدنمون زودتر از خودمون رسیده بود و همشون میگفتن نمیومدی واقعا ناراحت میشدیم، داستانی بود ولی خوش گذشت، دوستش داشتم. به خصوص امروز که به عنوان دوازده به در رفتیم بیرون، خیلی وقت بود زیر یک درخت غذا نخورده بودم، وسط گندمزار راه نرفته بودم، بالاخره در واپسین لحظات این هفته هم تکلیف خودم رو با سال جدید و ایدههام تا حد زیادی مشخص کردم، بیشترین تمرکزم رو روی مدرسه خواهم گذاشت، کاری که واقعا نمیدونم توش چطوری خواهم بود.