
بولینگ
دیشب خیلی یهویی خواهرم گفت داره میاد خونهمون، منم داشتم درس میخوندم، گفتم پس باید شام بدی، آخه لپتاپ جدید هم خریده بودن، خلاصه شب رفتیم بیرون و کلی خوش گذروندیم و قرار شد فردا هم بریم دور دور، نمیدونستیم کجا باید بریم، همینطوری داشتیم خیابونها رو میگشتیم که چشم لیلی افتاد به چرخوفلکی که زیر برج میلاد ساخته بودن، راه رو به سمتش کج کردیم، یک شهربازی زشت، بدترکیب، بدقواره، خلاصه هر چی صفت منفی تو ذهنتون هست میتونید بهش نسبت بدید، بعد من موندم کجای دنیا کنار المانهای مهم شهریشون چنین کثافتی میسازند؟ مثل اینه زیر برج ایفل همچین شهربازی زشتی بسازند. بگذریم، بعد از سوار شدن به یک سری وسیلهی بیخود و گرون، رفتیم بولینگ، برای محمدرضا خیلی جذاب بود، من در بازی امروز دوم شدم ولی شاید باورتون نشه، بولینگش هم به اندازهی شهربازیش مزخرف بود، ولی خب چون برای بچهها جدید بود، کلی بهشون خوش گذشت.