
پیادهروی و شام با آرین و افشین
مدتها بود که قرار بود افشین رو ببینم ولی یا من نبودم یا اون، امشب دیگه قرار گذاشتیم ساعت ۱۰ هم رو ببینیم در پارک پردیسان، همزمان دیدم آرین حال روحی خوبی نداره به اونم گفتم پاشو بیا بریم بیرون، دو تایی ساعت ۱۰ رسیدیم پردیسان ولی افشین نیومده بود، همینطوری حرف زدیم تا نگاه کردیم به ساعت دیدیم ۴۰ دقیقه است منتظر نشستیم، به افشین زنگ زدم گفتم اونقدر دیر کردی باید شام بدی، دیدم از اون سمت خیابون داره به طرفم میاد و میگه باشه، ببخشید. خندیدیم و یک ساعتی پیادهروی کردیم ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه شب شد، به نظر نباید جایی باز میبود، یهو یادم افتاد با یکی از دوستانم تو یکی از خیابونهای اطراف شیخبهایی دونر خورده بودیم، با هم رفتیم اونجا و دیدیم بله، بازه، سر شام کلی گپ و گفت کردیم و با رسما هر چی کالری سوزونده بودیم را چند برابرش رو برگردوندیم یه وقت شرمندهی بدنمون نباشیم.