
تولد بابا و خونهی لیلی
بعد از کابینت کردن خونهی لیلی، بابا پیشنهاد کرد که یک شب بریم اونجا و بمونیم و ما با خودمون گفتیم با توجه به اینکه تولدش نزدیک هست و تعطیلی هم هست چه روزی بهتر از روز تولدش. خلاصه امروز رفتیم خونهی لیلی و برای بابا تولد گرفتیم، خیلی خوش گذشت، از بهترین تصمیمات زندگیم نگه داشتن اینجا و بازسازی درست و حسابی اون بود. خودم که خوشحالم حتی اگر برای چند تا مناسب فقط در سال ازش استفاده بشه. چون کلی در فرآیند ساختنش یاد گرفتم. تجربههای بینظیری داشتم. حالم اونجا خوبه، میتونم کمک کنم حال بقیه هم خوب بشه. خوش میگذره، مستقل هستیم، میتونیم مهمونیهای مختلف بگیریم. البته من بیشتر برای نوشتن اینجا رو ساختم. جایی برای سکوت و تمرکز و حتی تنهایی، تاحالا برای این هدف ازش استفاده نکردم. خلاصه تولد امسال بابا یک تفاوت مهم نسبت به سالهای قبل داشت، اونم این بود که همه دور هم بودیم و در خونهی نوهاش برگزار میشد، یک جورایی سفر هم برای ما حساب میشد، خوش گذشت.