حوادث غیرمترقبه

دیشب قبل از اینکه برم خونه دلبر پیام داد که ماشین جلوی خونه خراب شد و دیگه فرمونش تکون نمی‌خورد، حدس زدم احتمالا تسمه دینام ماشین پاره شده، صبح ماشین رو بردم تعمیرگاه، فهمیدم بله، تسمه دینام پاره شده، بهنام مشغول درست کردن تسمه دینام شد، منم فرصت رو غنیمت شمردم و رفتم یک سری از وسایل ماشین که گم شده بود، واقعا عجیبه وسایل ماشین گم بشه، یک بار ماشین رو دلبر برده تعمیرگاه نصف وسایل ماشین گم شده، طرف باز کرده نبسته، ما هم مدت‌ها بعد فهمیدیم و دیگه طرف زیر بار نمی‌رفت، خلاصه بخشی از اون قسمت‌ها رو رفتم خریدم و وصل کردم به ماشین که دیدم سینی زیر ماشین هم نیست، این دیگه از عجایب بود، چون اگر بیفته هم صدا میده هم قطعا متوجه می‌شدیم، داستانی بود واقعا با این ماشین، آخر سر هم رفتم ضدیخ خریدم گفتم بعیده از دلبر بره ضدیخ بریزه تو این ماشین، چشم‌تون روز بد نبینه، دیدم اصلا آب توی رادیات نیست، به جز یک لیتر ضد یخ، یک‌و‌نیم لیتر هم آب به ماشین اضافه کردم. بعد هر بلایی سر ماشین میاد، با یک نگاه از بالا به پایین به ماشین میگن ماشین عمرش رو کرده، والا با این شرایط ماشین صفر هم می‌میره، اینکه سن و سالی ازش گذشته، ولی واقعا دوستش دارم.

این همه داستان گفتم که از حوادث غیرمترقبه استفاده کنم، خیلی باکلاس هست به نظرم، امروز صبح برنامه‌ریزی کردم چند تا کار مهم رو انجام بدم ولی اونقدر درگیر این ماشین شدم که نشد، امیدوارم فردا بتونم.

نوشتن یک دیدگاه