گپی با امیر
خیلی اتفاقی با دوستی آشنا شدم که خیلی ناشناس بود و گفت بیا هم رو ببینیم. منم قبول کردم و رفتم نشستیم ساعتها گپ زدیم، البته شام هم ازش گرفتم و خیلی چسبید، فهمیدم خلبانی میخونه البته برای هواپیمای فوق سبک و دیگه آخراشه داره
خیلی اتفاقی با دوستی آشنا شدم که خیلی ناشناس بود و گفت بیا هم رو ببینیم. منم قبول کردم و رفتم نشستیم ساعتها گپ زدیم، البته شام هم ازش گرفتم و خیلی چسبید، فهمیدم خلبانی میخونه البته برای هواپیمای فوق سبک و دیگه آخراشه داره
بعد از اینکه دو بار این امتحان رو افتادم یعنی همون آیروداینامیک خودمون رو، دیگه دوست نداشتم دوباره امتحان بدم. البته اینکه اصلا نمیخوندم هم بیتاثیر نبود ولی دوست نداشتم ادامه بدم، انگار به زمین بسته شده بودم، ولی یکی از دوستام خواست باهاش برم
امروز بعد از چهار ماه کلاس فشرده، دورهی زمینی CPL هم تمام شد. واقعا لذت میبرم از یادگیری خلبانی، برنامههای خیلی خاص و جالبی براش دارم، فقط نمیدونم فرصت میکنم بالاخره انجامشون بدم یا نه، ولی همین که دست و پا شکسته دارم همچنان ادامه
بعد از گذشت یک ماه از آخرین پروازی که داشتم، دیروز درخواست پرواز دادم برای امروز، نمیدونستم بدنم آمادگی پرواز داره یا نه، ولی به شدت دلم میخواست، با ترس و اضطراب سوار هواپیما شدم، اولین پروازم با کاپیتان اکرمی بود، آخرین پروازم هم با
امروز خیلی روز مهمی بود برای من، بعد از حدودا چهل روز، رسیده بودم به یک قدمی Solo شدن، سوار هواپیما شدم، یکم سرگیچه و سوزش چشم داشتم، کاپیتان اکرمی سوار هواپیما شد، خیلی خوشحال شدم چک لندینگم با ایشونه، برام جالب بود باهاش پرواز
دیروز قبل از پرواز آخرم با کاپیتان غفوریان، کاپیتان چیتسازان صدام کار تو اتاقش و بهم گفت، مشکلت چیه؟ چرا سعی نمیکنی تمومش کنی؟ خندیدم و بهش گفتم، تمومش کنم بعدش چی میشه؟ گفت خب دیگران فکر میکنن یه مشکلی داری که سولو نمیشی، دوباره