بازدید از کارخانه!

برای انجام یک پروژه جذاب باید می‌رفتم از کارخونه بازدید می‌کردم، یک کارخانه تولید ظروف یکبار مصرف برای صنایع غذایی، فوق‌العاده جذاب بود برای من، هر چند الان که این مطلب رو می‌نویسم این پروژه کنسل شده ولی واقعا ارزش بازدید رو داشت. همیشه از فرآیند‌های پیچیده لذت می‌بردم و عاشق فرآیندهایی هستم که خط تولید داره، یعنی یک مواد اولیه وارد سیستم میشه و تبدیل به یک محصول جذاب فیزیکی میشه ولی همیشه شغلم طوری بوده که خیلی با تولید سر و کار نداشتم. بگذریم. این پروژه چرا کنسل شد؟ برای انجام این پروژه من مستقیم با مدیرعامل صحبت کرده بودم و همه چیز تموم شد و کار رو شروع کردیم، حتی پای قرارداد هم امضا کرد، بعد یک نیروی جزء سازمان گفت من این کار رو با ۵ میلیون میزنم، منم فقط خندیدم و گفتم عالیه، بدید ایشون بزنه! بگذریم که چقدر دنیای بعضی از آدم‌ها کوچیکه، جالب اینجاست که من سر این پروژه قیمتی گفته بودم که با ضرر انجامش بدم، البته درست نه دیمی و بچه‌بازی ولی خب وقتی یکی هم امضاش ارزش نداره هم فرق آشغال و یک کار با کیفیت رو نمی‌دونه باید بهش اجازه داد به چیزی که شایسته‌اش هست برسه، روزی دوستی در مورد آدم‌هایی که در حقش بدی کرده بودن حرف جالبی زد که همیشه در ذهنم موند، گفت همین که من خودم رو از زندگی‌شون حذف کنم و اونا دیگه من رو نداشته باشن کافیه! این جمله برای من خیلی عمیق بود، برای همین همیشه در موقعیت‌های مشابه فقط می‌خندم و می‌گذرم.

نوشتن یک دیدگاه