برگردیم به زندگی، …!

اونقدر ننوشتم که هم نوشتن برام سخت شده، هم دیگه با اینجا احساس غریبگی می‌کنم. بگذریم، همیشه شروع سخت‌ترین قدم هست برای من، می‌خوام دوباره شروع کنم. حتی شاید برگردم به عقب و مستنداتی از زندگیم که دوست داشتم بنویسم و ننوشتم هم بنویسم. میشه گفت با نوشتن این پست می‌خوام برگردم به زندگی، چون نوشتن واقعا برای من مثل زندگی می‌مونه، وقتی می‌نویسم، احساس خیلی خوبی دارم. اضطرابم رو بهتر مدیریت می‌کنم، مشکلات رو از زوایای مختلفی می‌بینم و سعی می‌کنم براشون راهکار پیدا کنم. در روزهای بعدی باید یکم صفحات اینجا رو به روز کنم، لیست رویاهام، لیست چالش‌هایی که در حال انجام‌شون هستم و نوشتن روزانه، البته عید امسال یه برنامه‌ریزی هم کردم که میشه گفت ۹۰ درصد ازش عقب هستم ولی ترمزش رو کشیدم و دوباره دارم تلاش می‌کنم برگردم. بریم ببینیم امسال خدا چی برنامه‌هایی برامون تدارک دیده!

نوشتن یک دیدگاه