
هنر زنده ماندن
این دومین کتابی بود که از آرتور پوشنهاور میخوندم، به نظرم من به درد کتابهای فلسفی نمیخورم، چون اصلا برام مهم نیست قبلا کجا بودم، بعدا کجا میرم، اصلا چرا زندهام، زندگی چیه و …، من فقط دارم دور خودم میچرخم. قطعا من اگر در گذشته زندگی میکردم فیلسوف نمیشدم. فلسفه به نظرم خیلی کلمهی قلمبهسلمبهای هست، ولی واقعا چیز عمیقی شاید کمتر بشه توش پیدا کرد، شاید هم بشه، برای من که چیز خاصی نداشته، یک سری آدم برداشت خودشون رو نسبت به یک سری مسائل بیان کردن و گفتن ما فیلسوف هستیم و با بقیه فرق داریم، باشه تو خوبی! (لبخند)
گزیدهای از کتاب:
چنین کسی نه نیاز دارد که عبوس باشد و نه تباه و درهم شکسته، بلکه فقط نباید زاهد و سانیاسی (گوشه نشین) باشد. او با «استخوان های پرتوان بر زمین استوار» می ایستد. او با تمام قدرت به زندگی آری می گوید، او با شجاعت زیستن، تمام رنج ها و مرارت های زندگی را به جان می خرد؛ و فلسفه اش وی را تا بدانجا کشانده که مرگ را با بی تفاوتی، سوار بر بال های زمان چون نمودی دروغین و شبحی ناتوان در نزدیکی خود می نگرد، شبحی ناتوان در نزدیکی خود می نگرد، شبحی که نمی تواند هیچ چیزی را به هراس افکند، زیرا فرد یادشده نیک می داند که فقط «اکنون» در هیات لحظه حاضر برای او هستی دارد.
آرتور شوپنهاور
مشخصات کتاب:
حجم: ۱۰۲ صفحه | قطع: رقعی | ناشر: مرکز | مترجم: علی عبدالهی | چاپ: سوم