
گزارش هفتهی ریکاوری از چالش دوازده
امروز تصمیم گرفتم برم یک کتاب برای خودم بخرم، بعد وقتی رسیدم و کتاب رو پیدا نکردم، با خودم گفتم برم یه گوشه بشینم ببینم بهار چه کردم، راستش فکر میکردم هیچ کاری نکرده باشم، ولی خیلی کار انجام دادم که باورش برای خودمم سخت بود. گاهی آدم بیخودی حس میکنه عملکرد خوبی نداره، شاید چون سطح توقع زیادی از خودم دارم، نمیدونم.
بگذریم، این هفته یک فیلم خوب دیدم، دو تا از درسهای دانشگاه رو امتحان دادم و قبول شدم، سیمکشی دزدگیر، دوربین و سنسورهای دود و حرارت رو انجام دادم، حتی برقکشی تراس رو هم تموم کردم و چند تا هالوژن نصب کردم، قرنیزهای تراس و ورودی خونه رو بردم بریدم. با مامانم و خواهرزادهام رفتیم بیرون شام خوردیم، لیلی رو بردم پارک و ساعتها بازی کردیم. با مامان رفتم سینما و مست عشق رو دیدم، واقعا براش جذاب بود. با خانواده کلی بازی کردیم. سر کار کلی کار رو پیش بردم. دوستم علی رو دیدم و باهاش کلی گپ زدم، بعد علیاصغر رو دیدم و کلی گپ زدیم با هم، با دلبر گپوگفتی داشتم، برای تابستون برنامهریزی کردم و کلی کار دیگه. هفتهی خوبی بود.