
ابن مشغله
یکی از خوشحالیهای من در زندگی آشنایی با کتابهای این مرد بزرگ است. کتاب ابن مشغله یک جورایی بخشی از زندگینامهی کاری نادر ابراهیمی است. اینکه چطوری از این شاخه به اون شاخه میپریده، اینکه نگاهش به پول و شغل و حتی زندگی چطوری بوده! چه فراز و نشیبهایی رو در زندگی طی کرده، نگاهش به آدمها و نگاه آدمها به اون چطوری بوده، خیلی برام لذتبخش بود، چون همیشه از بچگی همینطوری بودم، حتی امروز که سن و سالی دارم، وقتی برمیگردم به گذشته میبینم منم نتونستم یک کار ثابت رو برای مدت طولانی انجام بدم. شاید کار مسئله نیست، اینکه چه کاری بکنیم، چه تاثیری به جای بگذاریم مهمتر باشه، من این کتاب رو قبلا خونده بودم، اینبار دومی بود که این کتاب رو میخوندم، انگار ولی بار اولم بود، اونقدر زیبا و دلنشین بود برای من، دوستش داشتم.
گزیدهای از کتاب:
تابستان بود و من یک عینک آفتابی تیره رنگ به چشمم بود. گفت: «من به آدمهایی که عینک تیره به چشم بزنند کار نمی دهم.» زودی عینکم را برداشتم و گذاشتم ته جیبم. گفت: «من به آدمهایی که پدر مادر دار و از خانوادههای محترم نباشند کار نمیدهم.» ببخشید، فورا جواب دادم :«من خیلی پدر مادر دار هستم. دو تا مادر دارم، دو تا پدر» گفت: «پدر و مادر زیادی به چه دردی می خورد؟ سواد چقدر داری؟» گفتم: «دانشجو هستم. رشته حقوق» گفت: «مگر میشود هم دانشجو بود و هم کار کرد؟» گفتم: «بله قربان. خیلی از دانشجوها برای آن که دانشجو بمانند مجبورند کار کنند» گفت: «زیاد وراجی میکنی. اما اگر آدم حرفشنو و مودبی باشی و کاملا راز نگهدار باشی، من زندگیت را روبهراه میکنم.» گفتم: « ممنون قربان! کسانی که رشته قضاوت را انتخاب میکنند اصولا راز نگه دارند.»
و بعد چهطور به شما بگویم که این آدم -که از نظر ظاهر شباهت زیادی به گانگسترها داشت- چه موجود شریف نازنینی بود و چه دستگاه عجیبی را اداره میکرد. (خداوندا! مرا ببخش که راز این مرد را -برخلاف قولی که دادهام-برملا میکنم) در خانواده او، بهخاطر تصرف ثروت بیحسابش -که اتفاقا خیلی هم حساب داشت- برخورد تندی پیش آمده بود. پدر خانواده رنجیده بود و بهخاطر تنبیه «بازماندگان» بهظاهر ثروتش را وقف کرده بود؛ اما در باطن، تمام مسئله مالیات بود و میل شدید به نپرداختن مالیات به دولت؛ یعنی اندوختن بیشتر.
نادر ابراهیمی
مشخصات کتاب:
حجم: ۱۱۲ صفحه | قطع: رقعی | ناشر: نشر روزبهان | چاپ: هجدهم