از اهواز تا تهران

صبح از اهواز به سمت شوشتر حرکت کردیم، اونجا از آسیاب‌های آبی و … دیدن کردیم و بعدش رفتیم دزفول برای ناهار، بین راه هم در مزارع بلال نگه داشتیم و کلی عکس انداختیم، وقتی رسیدیم دزفول سروش گفت من اینجا باید خودم رو بندازم توی آب، بعد از ناهار رفتیم کنار رودخونه‌ی دز و سروش اول رفت توی آب، اونقدر داشت بهش خوش می‌گذشت که منم دلم خواست و رفتم توی آب، واقعا یکی از دلچسب‌ترین لحظات سفر بود، بعد به سمت خرم‌آباد حرکت کردیم، خیلی وقت بود نرفته بودم، اتوبان خیلی خوبی ساخته بودن، اونجا توقف نداشتیم و مستقیم رفتیم تا شام برسیم به بروجرد و کباب رضایی بروجرد رو بخوریم، وقتی رسیدیم آخرین نفری بودیم که سفارشش رو ثبت کرد چون واقعا دیر رسیده بودیم ولی واقعا چسبید، ساعت ۲ بامداد رسیدیم اراک، خیلی دیر وقت بود و خسته بودیم و باید فردا هم کلی با فولکس کلنجار می‌رفتیم، تصمیم گرفتیم اراک بمونیم، خونه‌ی لیلی رو به بچه‌ها نشون دادم و سروش به عنوان یک مهندس که کلی خونه بازسازی کرده بود نکات خیلی جذابی گفت که به دردم خورد.

فردا صبح بیدار شدیم و رفتیم قم، شاید باورتون نشه با اولین استارت فولکس روشن شد و از قم خارج شدیم، مهر و ماه نگه داشتیم یکم سوغاتی بخریم، باز روشن نشد، با هزار زحمت روشنش کردیم و رسیدیم تهران، یک سفر خیلی خوب و جذاب دیگه تموم شد، خیلی خوشحالم که تونستیم کتاب‌ها رو بین بچه‌ها توزیع کنیم، البته یکم دیگه از کتاب‌ها مونده که داریم هماهنگ می‌کنیم بفرستیم سیستان‌و‌بلوچستان، دوست دارم این مسیر رو ادامه بدم.

نوشتن یک دیدگاه