
اولین جلسه حضوری بعد از جنگ!
به نظر میاد زندگیمون به قبل و بعد از جنگ تقسیم شده، اولین شام بعد از جنگ، اولین تهران بعد از جنگ و حالا اولین جلسه حضوری بعد از جنگ. چقدر احساس متفاوتی داشت، آدمها رو در آغوش گرفتن، انگار داشتم با یک نگاه دیگهای بهشون نگاه میکردم. از احوالپرسی که گذر کردیم، رسیدیم به حجم زیادی از کارهایی که باید میکردیم و به خاطر جنگ و قطع شدن اینترنت عقب افتادن. حالا باید بیشتر از قبل کارها رو پیگیری میکردیم. با قدرت بیشتری کارها رو پیش میبردیم. نگاهم به کارها خیلی عوض شده بود. به نظرم باید یک بازنگری جدیدی نسبت به تمام کارهامون داشته باشیم، با شرایط جدید دوباره زندگی رو بازطراحی کنیم. دیگه دنیا شبیه قبل نخواهد شد. ولی به نظرم هر اتفاقی هم که بیفته زندگی ارزش این رو داره که براش تلاش کنیم، آرزوهامون رو تا آخرین لحظه دنبال کنیم. بریم تا یک روند کاری جدید رو شروع کنیم.