باغ کتاب

در یک سال گذشته خیلی تلاش کردم پنج‌شنبه و جمعه رو به خودم و خانواده اختصاص بدم، موفق هم بودم. این هفته مهمونم داشتیم. تصمیم بر این بود به خاطر مصطفی و لیلی بریم یه جایی بهشون خوش بگذره، اول می‌خواستم برم برج میلاد و شهربازی کنارش، بعد تصمیمم عوض شد و رفتیم باغ کتاب. به نظرم همینطوری پیش بره چند سال دیگه یک خرابه ازش باقی می‌مونه، متاسفانه رسیدگی به فضاهای عمومی اطرافش جالب نیست، وضعیت داخلش هم دیگه قدیمی شده انگار رها شده. برای اینکه به بچه‌ها خوش بگذره رفتیم شهربازی، لیلی صخره‌نوردی کرد، بعد رفت جایی که به چشمش عینک زدن و بردنش فضا تا ماه و ستاره و سیاره‌ها رو ببینه، اونقدر براش هیجان‌انگیز بود که دوبار این آیتم رو تکرار کرد، بعد از لگو بازی هم رفت پشمک درست کرد، البته من خودم عاشق درست کردن پشمک هستم، همیشه وقتی بچه بودیم تو شهربازی با هیجان نحوه ساختش رو تماشا می‌کردم. بعد هم رفتیم برای شام، به نظرم حجم رستوران‌ها یک سوم شده بود. کیفیت اون فضا که کاملا افتضاح بود، نمی‌دونم شهرداری دقیقا چه کار می‌کنه! فقط میشه تاسف خورد. فضای کتابفروشی‌ به اون بزرگی هم پر از خالی بود.

نوشتن یک دیدگاه