گزارش هفته‌ی ششم از چالش دوازده

امروز دوست داشتم مامان رو ببرم باغ نگارستان بهش املت بدم، ولی به دلایل احمقانه‌ای نشد. ولی خوشحالم که به خودم مسلط‌تر از قبل شدم. سریع واکنش نشون نمیدم. بگذریم، هفته‌ی خوبی بود در کل، مثل همیشه نوشتم، دیدم، خوندم، کلی کارهای هیجان‌انگیز کردم، خانواده‌ام کنارم بودن و چند روز فوق‌العاده کنارشون داشتم و بهم خوش گذشت. در کل به نظرم حالم نسبت به قبل خیلی بهتره، هر چند استرس و اضطراب‌های احمقانه‌ای هم دارم. دارم تلاش می‌کنم یکم برگردم به برنامه، هر چند الزامی هم ندارم. گاهی فکر می‌کنم چرا باید خودم رو متعهد کنم به انجام بعضی از کارها، چون نه دنبال موفقیت در چیزی هستم، نه اهداف خاصی مهم هستن در زندگیم، صرفا دارم زندگی می‌کنم، نمی‌دونم می‌خوام چیزی رو به خودم یا دیگران ثابت کنم؟ دوست دارم یک سری کارها رو انجام بدم ولی در حالت عادی انجام نمیدم ولی اینطوری مجبورم، خلاصه دقیقا نمی‌دونم برای همین خیلی به خودم سخت نمی‌گیره که صد در صد متعهد بمونم.

نوشتن یک دیدگاه