خیلی وقته ندیدمت!

یک دوستی دارم هر چند سال یک بار وقتی کارش گیر می‌کنه یاد من میفته و بهم پیام میده و آخرش هم منجر میشه به اینکه با هم در کافه‌ای بشینیم و درباره‌ی مدتی که همدیگر رو ندیدیم گپ بزنیم، با وجودیکه شاید خیلی‌ها دوست نداشته باشن من خیلی دوست دارم که می‌بینمش، کلا شنیدن داستان زندگی آدم‌ها برام خیلی جذابه، به خصوص که دیر به دیر هم می‌بینمش، همیشه کلی حرف داریم که برای همدیگه تعریف کنیم، از طرفی هم همیشه خوشحال میشم اگر بتونم به دیگران کمک کنم این کار رو انجام بدم، این برام خیلی جذاب و هیجان‌انگیزه. همین طور که داشتیم قهوه می‌خوردیم بهم گفت یادته آخرین بار تو فلان کافه نشسته بودیم و داشتیم حرف می‌زدیم و بهم می‌گفتی فلانی دوستته؟ می‌گفتم آره، می‌گفتی فلانی چطور؟ می‌‌گفتم آره، بعد آخرش بهم گفتی به نظرم اگر می‌خوای به آرزوهایی که برام تعریف کردی برسی، اینا رو باید کلا بریزی دور، اون موقع خندیدم و گفتم مگه میشه! اینم یک حرفی زد، ولی بعدش خیلی فکر کردم و این کار رو کردم و امروز بابتش خیلی خوشحالم، برای خودمم خیلی جالب بود، اینکه یکی بیاد بهم بگه تو زندگیش سر سوزنی تاثیر مثبت داشتم واقعا حالم رو خوب می‌کنه و سر ذوقم میاره، تاثیرگذار بودن رو به شدت به موفق بودن ترجیح میدم.

نوشتن یک دیدگاه