دوستی به حرف نیست

امروز حالم خیلی بد بود، سوار ماشین شدم و بدون هدف شروع کردم به رانندگی کردن. ساعت‌ها رانندگی کردم، یک جایی خسته شدم، زدم کنار و شروع کردم به تماس گرفتن با آدم‌ها بدون هیچ هدفی، جالب اینجا بود که در اون لحظه خیلی‌ها نتونستن جواب بدن، ولی اونی هم که داد بهم گفت بیا ساعت ۸ فلان جا ببینمت، رفتم بهش زنگ زدم گفتم کجایی؟ گفت کارم طول کشیده، گفتم پس من حالم خوب نیست میرم، گفت باشه برو. این بی‌نظیرترین جمله‌ای بود که شنیدم ازش. می‌دونید یاد خودم افتادم که هر وقت زنگ می‌زد می‌گفت حالم خوب نیست، هر جایی و در هر شرایطی که بودم می‌گفتم اوکی، کی، کجا باشم؟ به نظرم نمیشه از آدم‌ها انتظار نداشت، میشه سعی کرد ناراحت نشد، ولی نمیشه انتظار نداشت. به خصوص وقتی فکر می‌کنی می‌تونی روی عمق دوستی و رفاقتت با یکی حساب کنی.

نوشتن یک دیدگاه