
سردرگمی
من در زندگیم خیلی آدم سردرگمی بودم، هیچ زمانی را به یاد ندارم که دقیقا میدونستم میخوام چه کار کنم و یا حتی چه کار دارم میکنم. خیلی بابت این موضوع ناراحت نیستم، ولی خیلی بهش فکر میکنم، به این فکر میکنم که دقیقا باید به کدوم نقطه از زمان در گذشته برگردم تا با تغییراتی در تصمیماتم یک زندگی نُرمال و آروم رو در پیش بگیرم. میدونید این حجم از سردرگمی میتونه باعث ایجاد شور و هیجان زیاد در زندگی آدم بشه، همزمان هم میتونه زندگی آدم رو با استرس و اضطراب و کلافگی نابود کنه. قبلا به نظر خودم وضعیت بهتری داشتم، یعنی به چیزهای خیلی کمتری فکر میکردم، البته شرایط جامعه هم بیتاثیر نیست، روز به روز شرایط همه چیز داره بدوبدتر از قبل میشه، در کل اینم بخشی از زندگی است که باید باهاش کنار اومد.