
سفر نصف روزه به شمال
چند روز قبل بابا گفت یک روزتون رو خالی کنید تا یک سمتی بریم، ما هم امروز رو خالی کردیم و قرار شد بریم تا کندوان و برگردیم، ولی از یک جایی به بعد من انداختم توی تونل و همینطوری رفتم تا رسیدیم به چالوس، قسمت بود ناهار رو کنار دریا بخوریم، جاتون خالی آش رو داغ کردیم و خوردیم و خیلی چسبید، بعد شروع کردم با لیلی خانم به درست کردن قلعهی شنی، خیلی وقت بود از این کارها نکرده بودم، تصمیم گرفتم به یک قلعه درست کنم به اندازهی یک صندلی که توش بشینم و پادشاهی کنم. به نظرم آدم خوبه قلعهی پادشاهی خودش رو خودش بسازه، بیشتر بهش میچسبه، بعدش راه افتادیم برگشتم تهران، در طول مسیر از یک جایی به بعد کامل سفید بود، اونقدر برف نشسته بود که آدم چشم درد میگرفت، اول مسیر هم اونقدر ترافیک بود که به جز گوش دادن به موسیقی کار دیگهای نمیشد کرد، الان یادم افتاد راه رفت موسیقیهای بیکلام خیلی جذابی گوش میدادیم، واقعا بهم چسبید.