سلام، در چه حالی؟

امروز صبح نشسته بودم و مشغول کار شده بودم که مدیرعامل از در اومد تو و گفت: «سلام، در چه حالی»، اصلا انتظار چنین موقعیتی رو نداشتم. از طرفی خوشحال هم بودم، چون از صبح داشتم فکر می‌کردم اپلیکیشنی که آخر هفته روی مشکلاتش کار کرده بودم رو چطوری امروز دمو کنم! از شانس موقعیت خودش فراهم شده بود و خوشبختانه اینبار کار می‌کرد. سر صبر و حوصله نشستیم و کلی گپ زدیم که ایده‌هایی تو ذهنمون داریم و برای تحقق‌شون باید چه کار کنیم. این اتفاق به نظرم باعث شد هفته‌ی خوبی رو شروع کنم. الان با انرژی بیشتری کار می‌کنم. یک جمله هم اواسط گفتگو بهش گفتم برای خودم جالب بود، بهش گفتم «من وقتی تیم ندارم، مثل زنبور بی‌عسل می‌مونم»، واقعا هم اینطوریه، من مدام باید در حال خلق کردن چیزی باشم، وگرنه اگر راکد بمونم، قشنگ می‌گندم. به نظرم اتفاقات خیلی خوبی می‌تونه در آینده بیفته، حداقل تلاشم در این سمته در حال حاضر.

نوشتن یک دیدگاه