شب یلدا
امروز از اون روزهای خیلی خوب بود. صبح زود از خواب بیدار شدم، کنار لیلی و دلبر صبحانه خوردم، بعد لیلی رو بردم رسوندم مدرسه، بعد رفتم سمت فرودگاه، به محض رسیدن گفتن باید برم برای پرواز، وقتی هم رسیدم از شانس هواپیما توی رمپ آماده بود، پرواز لذت بخشی هم تجربه کردم، یکم چیزهایی که فراموش کرده بودم رو مرور کردیم، یه آرک زدیم و برگشتیم نشستیم. کارهام رو سر و سامون دادم، مستقیم رفتم مالیات، واقعا سازمان جالبیه، طرف راحت چایی و شیرینی خورد، یکم با کاغذهاش بازی کرد، بعد یه پیرمرد خستهای رو صدا کرد، فکر کنم بیشتر از نیم ساعت داشت کارش رو انجام میداد تا بالاخره صدام کرد، هیچی فقط چند تا دکمه زد و گفت برو فردا بیا، یعنی عاشق این سیستم مزخرفشون هستم که الکترونیک هست ولی کاغذهای بازی روتین سر جای خودش هست. بعدش هم رفتم سر کار، کارهای روتین رو انجام دادم، به نظرم کارها هم بد پیش نرفت، شبم قبل از خونه رفتن، کارهای دانشگاه رو انجام دادم، نشستم پروپوزال نوشتم، بالاخره تایید موضوع رو گرفتم، بعد هم رفتم استخر، حالا دیگه باید بلند بشم برم شبنشینی شب یلدا، اینم خوب تموم بشه روز فوقالعادهای بود، شکر.
از صبح داشتم فکر میکردم چه قسمتی از شب یلدا برام از همه جالبتره، چندین بار قبل از فکر کردن انار اومد توی ذهنم. یعنی واقعا عاشق انار هستم، البته اناری که یکی دیگه دون کرده باشم و فقط لازم باشه من زحمت خوردنش رو بکشم. بعد از اون گرفتن فال حافظ و خوردن شام در کنار خانواده، باقی زمان رو واقعا ترجیح میدم فیلم ببینم هر چند نمیشه.