
قطار یعنی زندگی
من عاشق مسافرت هستم. همیشه دوست دارم در حال رفتن باشم، مهم نیست کجا میرم و برای چی میرم، مهم اینه برم. شاید مسخره به نظر برسه ولی خیلی پیش میاد یهویی بدون هیچ هدف و مقصد مشخصی تصمیم بگیرم برم سفر. از وقتی به تکنولوژی سفر با زیرشلوار هم رسیدم تعداد این تصمیمات یهویی بیشتر هم شده. شخصیت و روحیات من طوریه که اگر برای مدت طولانی یک جا بمونم، کاملا رفتارم تغییر میکنه، آدم پرخاشگری میشم، برخلاف اینکه آدم اجتماعی به نظر میرسم، خیلی از اجتماعات شلوغ و پرجمعیت خوشم نمیاد. به عبارت سادهتر میشه گفت هر از چند گاهی به شدت نیاز به تنهایی پیدا میکنم. من عاشق سفرهای دو نفره یا نهایتا چهار نفره هستم. دوست ندارم سفری برم که نتونم با آدمهایی که باهاشون در حال سفر هستم ارتباط برقرار کنم. من خودم سفرهای دو نفره رو ترجیح میدم.
من با هر وسیلهی نقلیهای سفر کردم، ماشین شخصی، قطار، هواپیما، اتوبوس، مینیبوس، کشتی، قایق، ولی هیچ کدوم به نظرم قطار نمیشه، در قطار میشه زندگی کرد به خصوص اگر مسیر طولانی هم باشه. تنها جایی که بهت اتاق اختصاصی همراه با تخت میدن و البته قیمت مناسب و خوبی هم داره قطاره، آدم میتونه خیلی راحت در سالنهای قطار قدم بزنه، دور یک میز با همسفرهاش گپ بزنه و غذا بخوره و از همه جذابتر برای من چایی خوردن در رستوران قطاره واقعا عاشقش هستم. به خصوص اگر سر صحبت رو با یک غریبهی خوشصحبت هم باز کنم. خیلی پیش میاد بدون هیچ هدف و مقصدی بلیت قطار بگیرم و بعد از پیاده شدن با قطار بعدی برگردم، برای من واقعا مثل یک زندگی متفاوت برای یک دورهی زمانی کوتاه میمونه، حتی گاهی پیش میاد در قطار کار میکنم، یعنی با هدف کارکردن وارد قطار میشم. شاید در آینده برای خودم واگن اختصاصی هم خریدم. خلاصه این روزها که به خاطر کرونا نمی تونم سفر برم، خیلی دلم برای قطار تنگ شده، امیدوارم زودتر همه چیز مثل گذشته بشه و من دوباره بارها و بارها با قطار سفر کنم.