نصب کابینت در ۱۲ ساعت!

قبل از جنگ تصمیم داشتم کل کارهای چوبی خونه رو با هم انجام بدم، ولی بعدش دیدم اونقدرها هم فرصت زندگی نداریم که اینقدر صبر کنیم، این شد که رفتم پیش دوستم که کارگاه MDF داره بهش گفتم اینقدر چوب و یراق می‌خوام، نقشه‌ها رو با هم کشیدیم، یکم بدقولی کرد ولی من بعدش رفتم خونه‌ی لیلی، ولی فرستاد، ساعت ۱۰ شب بود که کابینت‌ها رو خالی کردیم، با محمد‌رضا و بابا تا ساعت ۳ نصف شب بیدار موندیم و کابینت‌های زمینی دو طرف رو بدون درهاشون نصب کردیم، بعد خوابیدیم، بی‌هوش شدیم. ساعت ۹ صبح از خواب بیدار شدیم و اصل کابینت‌کاری شروع شد. تا ساعت ۴ عصر کار رو تموم کرد و درها رو هم نصب کرده بودیم. خیلی تجربه‌ی جذابی بود. کارهای این شکلی حالم رو خیلی خوب می‌کنه، انگار از دنیای بی‌هوده‌ی مجازی کامل دور میشم و برای مدتی یک زندگی واقعی پر از تلاش و کوشش رو تجربه می‌کنم. اینکه خودم با کمک نزدیکانم کار رو در آورده بودیم خیلی خوشحال بودم. البته صفحه‌ی کابینت رو چون گرون بود و می‌خواستم کورین باشه فعلا بی‌خیال شدم.

نوشتن یک دیدگاه