
پری دندان: خیلی درد داشت!
یکی از دندانهای لیلی آپسه کرده بود، بدجوری هم خراب شده بود، پیش چند تا دکتر رفتیم، یکی از راهها درست کردن دندون بود که به نظرم چون شیری بود خیلی اهمیت نداشت، به خصوص که اوضاع دندونش اصلا خوب نبود، راه دیگه کشیدن دندون بود که بعد از بالا و پایین کردن زیاد، تصمیم گرفتیم از شر این دندون خراب به کلی راحت بشیم. برای اولین بار لیلی رفت دندونپزشکی، به نظرم آخرش تجربهی خوبی براش نبود، هر چند دکتر تمام تلاش خودش رو برای پرت کردن حواس بچه کرده بود، ولی به نظرم فایدهای نداره، فرآیند دندونپزشکی اونقدر مزخرف هست که آدم اذیت بشه، خلاصه بعد از کشیدن دندون لیلی زنگ زد که خیلی دردش اومده، البته احتمالا منظورش این بوده که حس خوبی از این اتفاق نداشته، ولی دندون رو از دکتر گرفته و گذاشته زیر بالش و ازم خواست تا به پری دندون بگم سریع براش هدیه بگیره و بیاره تا حالش بهت بشه. یاد بچگی خودم افتادم که یکبار یکی از دندونهام که لق شده بود رو دورش نخ بستم و طرف دیگهاش رو بستم به دستگیره در و یه لگد زدم به در، اصلا هنوزم یادش میفتم دردم میگیره، چه کاری بود آخه!